نکته هاي کوچک براي ايجاد تغييرات بزرگ
نکته هاي کوچک براي ايجاد تغييرات بزرگ
نکته هاي کوچک براي ايجاد تغييرات بزرگ
نويسنده: ناهيد مومن خاني
مراقب نفوذ موذي "روزمرگي" باشيد! چند سال پيش انتشارات رومبالدي /Rombaldi اقدام به برگزاري دوره هاي آموزشي و مهارتي کرد و از من نيز به عنوان مدرس دعوت کرد.
در کلاس من مرد جوان ثبت نام کرده بود که مدرک تحصيلي بالايي داشت و سرشار از ايده هاي جديد و خوب بود. او مي خواست دنيا را تغيير دهد و ايده هايش را جاري سازد.
او آنقدر فعال و پر انرژي بود که خود انتشارات به وي پيشنهاد همکاري داد.
خيلي زود توانست به يکي از کارمندان عالي رتبه آن جا تبديل شود.
و از آن پس، من متوجه يک دگرگوني آرام، موذي و سرسخت شدم: آن جوان پرانرژي که سرشار از شور و انگيزه بود و روياهاي زيبايي در سر مي پروراند مبدل به يک کارمند عالي رتبه خاموش شد!
شور و اشتياق او به کلي کمرنگ و بي فروغ شده بود؛ روياهايش را فراموش کرده بود و کارش چيزي به غير از امور روزمره که از اصول و قوانين آن انتشارات پيروي مي کرد نبود.
او هر روز سر يک ساعت از خواب بر مي خاست، دوش مي گرفت، صبحانه مي خورد، کت و شلوارش را مي پوشيد ... و حرکت.
در محل کارش هم يک سري کارهاي روزمره و امضاهايي که بايد انجام مي شد ...
و وقتي هم که به خانه بر مي گشت باز هم کارهاي هميشگي و تکراري...
بايد اضافه کنم که آن مرد جوان يک هشدار جدي و زنده براي ديگران شد.
ما خيلي زود او را هوشيار کرديم و او توانست دوباره به خودش بيايد و در مسير روياهايش قدم بردارد.
و شما، آيا شما اجازه مي دهيد که روياهايتان، با کارها و زندگي روزمره مدفون شوند؟ آيا راضي مي شويد روياها و آرزوهايتان تحت تاثير مخرب ها قرار بگيرند؟ و شور و اشتياق را سرکوب کنند.
اگر اين طور است، زمان عمل فرا رسيده است!!!
نفوذ روزمرگي در زندگي کاري، خانوادگي، عشقي و ... آنقدر بي سر و صدا و موذي است که اگر حواستان جمع نباشد يک دفعه خود را در دام آن گرفتار مي يابيد. پس مراقب باشيد تا هر روز، روزي جديد با ايده اي جديد براي رسيدن به حال و هواي جديد و روياهايتان باشد!
ترسي که باعث مي شود از شغل دلخواهتان صرف نظر کنيد؟
يا حتي يک باور که به مراتب بدتر از ترس است: اينکه شما توانايي به دست آوردن آن شغل را نداريد؟ و اينکه رقابت خيلي خيلي فشرده است؟ البته اين يک واقعيت است که در دنياي بيرون، بيکاري و رقابت زيادي وجود دارد. ولي مطمئن باشيد که شغل مورد نظر شما وجود دارد و فقط براي شخص شما نگه داشته شده است. و شما به محض اينکه ترس ها و ترديد هايتان را دور بريزيد و يقين پيدا کنيد که مي توانيد آنها را به سرعت و بدون سختي از ياد ببريد به آن شغل دست خواهيد يافت. به اين ترتيب مشکلات خود به خود از سر راهتان کنار مي روند درست مثل اينکه طلسمي شکسته شده باشد.
اما به من بگوييد که چگونه مي توان خود را از شر ترس ها و نگراني ها خلاص کرد، به خصوص اگر ناخودآگاه بوده و درون شما ريشه کرده باشند؟
جواب بسيار ساده است: با تکرار مداوم افکار ضد ترس، با مرور مکرر هدفتان، با تجسم خود در شغل و پست دلخواه!
- در واقع شما هر چه دانش و مهارت خود را براي شغل دلخواهتان بالاتر ببريد، اعتماد به نفس بيشتري پيدا مي کنيد و ترس هاي بي مورد ديگر از بين مي روند!
به مثالي که نشانگر استفاده نامناسب از اين نيروي طبيعي است توجه کنيد:
شخصي را در نظر بگيريد که قبلا گير يک دوست بد و يا همسايه اي خشک و سرد افتاده بوده است. اين شخص به واسطه تلقين به خود اين طور نتيجه گيري کرده که هيچ کس قابل اعتماد نيست و يا تمام همسايه ها افراد سردي هستند. اين افکار چنان عميق در ضمير ناخودآگاهش ريشه کرده اند که رفتار وي را نسبت به ديگران شرطي کرده اند.
به خاطر داشته باشيد که افکار غالب ما اشخاص و شرايطي را براي ما فراهم مي کنند که با انديشه هايمان هماهنگي و مطابقت داشته باشند.
قانون جذب را به کار بنديد. خيلي زود متوجه مي شويد که چرا ناباورها، ناباوران ديگر را به سمت خود جذب مي کنند.
اين شخص با به کارگيري قانون جاودانه جذب، اشخاصي را که ديدگاهشان نسبت به زندگي و انديشه هاي غالبشان با تو هماهنگي دارد به سمت خود جذب مي کند.
منبع: راز موفقيت شماره 187
در کلاس من مرد جوان ثبت نام کرده بود که مدرک تحصيلي بالايي داشت و سرشار از ايده هاي جديد و خوب بود. او مي خواست دنيا را تغيير دهد و ايده هايش را جاري سازد.
او آنقدر فعال و پر انرژي بود که خود انتشارات به وي پيشنهاد همکاري داد.
خيلي زود توانست به يکي از کارمندان عالي رتبه آن جا تبديل شود.
و از آن پس، من متوجه يک دگرگوني آرام، موذي و سرسخت شدم: آن جوان پرانرژي که سرشار از شور و انگيزه بود و روياهاي زيبايي در سر مي پروراند مبدل به يک کارمند عالي رتبه خاموش شد!
شور و اشتياق او به کلي کمرنگ و بي فروغ شده بود؛ روياهايش را فراموش کرده بود و کارش چيزي به غير از امور روزمره که از اصول و قوانين آن انتشارات پيروي مي کرد نبود.
او هر روز سر يک ساعت از خواب بر مي خاست، دوش مي گرفت، صبحانه مي خورد، کت و شلوارش را مي پوشيد ... و حرکت.
در محل کارش هم يک سري کارهاي روزمره و امضاهايي که بايد انجام مي شد ...
و وقتي هم که به خانه بر مي گشت باز هم کارهاي هميشگي و تکراري...
بايد اضافه کنم که آن مرد جوان يک هشدار جدي و زنده براي ديگران شد.
ما خيلي زود او را هوشيار کرديم و او توانست دوباره به خودش بيايد و در مسير روياهايش قدم بردارد.
و شما، آيا شما اجازه مي دهيد که روياهايتان، با کارها و زندگي روزمره مدفون شوند؟ آيا راضي مي شويد روياها و آرزوهايتان تحت تاثير مخرب ها قرار بگيرند؟ و شور و اشتياق را سرکوب کنند.
اگر اين طور است، زمان عمل فرا رسيده است!!!
نفوذ روزمرگي در زندگي کاري، خانوادگي، عشقي و ... آنقدر بي سر و صدا و موذي است که اگر حواستان جمع نباشد يک دفعه خود را در دام آن گرفتار مي يابيد. پس مراقب باشيد تا هر روز، روزي جديد با ايده اي جديد براي رسيدن به حال و هواي جديد و روياهايتان باشد!
خود را از شر ترس هايتان خلاص کنيد!!!
ترسي که باعث مي شود از شغل دلخواهتان صرف نظر کنيد؟
يا حتي يک باور که به مراتب بدتر از ترس است: اينکه شما توانايي به دست آوردن آن شغل را نداريد؟ و اينکه رقابت خيلي خيلي فشرده است؟ البته اين يک واقعيت است که در دنياي بيرون، بيکاري و رقابت زيادي وجود دارد. ولي مطمئن باشيد که شغل مورد نظر شما وجود دارد و فقط براي شخص شما نگه داشته شده است. و شما به محض اينکه ترس ها و ترديد هايتان را دور بريزيد و يقين پيدا کنيد که مي توانيد آنها را به سرعت و بدون سختي از ياد ببريد به آن شغل دست خواهيد يافت. به اين ترتيب مشکلات خود به خود از سر راهتان کنار مي روند درست مثل اينکه طلسمي شکسته شده باشد.
اما به من بگوييد که چگونه مي توان خود را از شر ترس ها و نگراني ها خلاص کرد، به خصوص اگر ناخودآگاه بوده و درون شما ريشه کرده باشند؟
جواب بسيار ساده است: با تکرار مداوم افکار ضد ترس، با مرور مکرر هدفتان، با تجسم خود در شغل و پست دلخواه!
- در واقع شما هر چه دانش و مهارت خود را براي شغل دلخواهتان بالاتر ببريد، اعتماد به نفس بيشتري پيدا مي کنيد و ترس هاي بي مورد ديگر از بين مي روند!
تلقين به خود و کاربرد آن
به مثالي که نشانگر استفاده نامناسب از اين نيروي طبيعي است توجه کنيد:
شخصي را در نظر بگيريد که قبلا گير يک دوست بد و يا همسايه اي خشک و سرد افتاده بوده است. اين شخص به واسطه تلقين به خود اين طور نتيجه گيري کرده که هيچ کس قابل اعتماد نيست و يا تمام همسايه ها افراد سردي هستند. اين افکار چنان عميق در ضمير ناخودآگاهش ريشه کرده اند که رفتار وي را نسبت به ديگران شرطي کرده اند.
به خاطر داشته باشيد که افکار غالب ما اشخاص و شرايطي را براي ما فراهم مي کنند که با انديشه هايمان هماهنگي و مطابقت داشته باشند.
قانون جذب را به کار بنديد. خيلي زود متوجه مي شويد که چرا ناباورها، ناباوران ديگر را به سمت خود جذب مي کنند.
حالا بر عکس آن عمل کنيد.
اين شخص با به کارگيري قانون جاودانه جذب، اشخاصي را که ديدگاهشان نسبت به زندگي و انديشه هاي غالبشان با تو هماهنگي دارد به سمت خود جذب مي کند.
منبع: راز موفقيت شماره 187
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}